مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای مـظـهـر جـمـال جـمـیل خـدا حسن وی "طـلـعـت تـو آیـنـۀ کـبـریـا" حسن روح نـبـی، روان عـلی، قـلـب فـاطمه گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی از بس که داده بوسه دهان تو را حسن وقتیکه جای دست خدا میشوی سوار حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن از کـائـنـات نـغـمـۀ آمـیـن شـود بـلـنـد دسـت تو تا بـلـنـد شـود بر دعـا حـسن باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حـق برای تو گـویـد ثـنـا حسن آل نـبـی تــمـام کـریــمـنـد و تـو شـدی مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن خلـقـنـد میـهـمان و تویی میـزبان خلق مـلـک وجـود آمده مهـمـان سـرا حسن روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟ جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن صلـح تو کـرد روز مـعـاویّه را سـیـاه صبـر تو داد دیـن خـدا را بـقـا حـسـن صبر و ثبات و صلح تو گردید از ازل بـنـیـانـگـذار نـهـضـت کـربـبـلا حـسن یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن گرد حریم تو که درش بسته روز و شب صف بـسـتـهانـد سـلـسـلـۀ انـبـیـا حسن وهـابـیـان بـه زائـر تـو راه بـسـتـهانـد سـد میکـشـند دور مـزار تو، یا حـسن بیـچـارههـای کـوردل پـست، غـافـلـنـد دارالــزیـارۀ تـو بـوَد قـلـب مـا حـسـن از مـاهـیان بـحـر الی سـاکـنان عـرش گریند در غـم تو به صبح و مسا حسن ای چشم غـیر بر کرمت! با کدام جرم دشـنـامهـا شـنــیــدهای از آشـنـا حـسـن آن خواست دست بسته برد سوی دشمنت این یک فشرد بر روی پایت عصا حسن این غم کجا برم که به منبر خطیب پست دشـنام داد بـر پـدرت مـرتـضی حـسن این غـم کـجـا بـرم که تو را یـار آشـنا گردید مار و کُشت به زهـر جفا حسن از فـرط تـیر تا تن و تـابـوت شد یکی قـد حـسین مثـل کـمـان شد دوتـا حسن دست بـریـدۀ پـسر کوچکـت بس است بر دستـگـیری از هـمۀ مـاسـوا، حسن گر قاسمت به عرصۀ محـشر قدم نهـد بـهـر نـجـات خـلـق کـند اکـتـفـا حـسن هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو دست هزار «میثم» بیدست و پا حسن |